روز به دنیا اومدنت
صبح روز دوشنبه 18 شهریور سال یکهزارو سیصدونود دو ساعت 4 از خواب بیدار شدم چه خوابی که از شبش نخوابیده بودم. تو کلوب از بچه هاخداحافظی کردم و رفتم مثلا که بخوابم ولی اصلا خواب به چشمم نیومد! خلاصه ساعت 4 رفتم حمام، یه دوش حسابی گرفتم غسل حسابی کردم اومدم بیرون حاضر شدم. بابابی تا آخرین لحظه خواب بود پسرم میخواست واسه طول روز انرژی داشته باشه. ساعت 5 بود که از اتاقت فیلم برداری کردیم من کلی بهت خوش آمد گفتم بابایی هم برات آرزوی سلامتی و سعادت کرد و راه افتادیم به سمت بیمارستان. ساعت 5:45 دم در بیمارستان بودیم تو خواب خواب بودی عزیزم حس میکردم که خوابی و دلم نمیومد سرزده بیام بیدارت کنم دعا میکردم...
نویسنده :
مامان نیما
19:46